سلام افسانه من
شناختنت بی گناهترین گناهم بود
یافتنت بهانه دلم
خواستنت نیازم
با تو بودن آرزویم
و تو را گم کردن،پیدایش سراب بود
تو مانند پرستو آمدی
و به دورترین دیار غربت رفتی
بی تو ثانیه ها تکراری شده اند
آیینه چیزی جز سراب را نشان نمی دهد
شقایق غریبی می کند
و جاده در انتظار مسافر است!
هنوز دلم بدون تو بهانه می گیرد
من آرزوهایم را عاشقانه زمزمه می کنم
و منتظرت هستم....
وباز هم منتظرت
زودتر بیا افسانه من...
آه..............................................
سارا ::: دوشنبه 86/6/26::: ساعت 7:32 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :9594
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :9594
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>آرشیو شده ها<<
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:

>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<