خیری در زندگانی نیست مگر برای دو کس : دانشمندی پیروی شده یا شنونده ای فراگیرنده . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
سارا - یادداشتهای روزانه ام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • باد ها می وزند و رهگذر را با خود می برند چون جایی برای زندگی این رهگذر وجود ندارد چون او

    آنقدر تنهاست که در تنهایی خود چیزی به جز مرگ را با خود نمی بیند اما کدام مرگ .... مرگی که از

    هم اکنون سایه خود را بر زندگی رهگذرباد گسترانیده اما ... اما نمی دانم چرا خود را نشان نمی

    دهد و یک بار برای آخرین بار این رهگذر را با خود نمی برند جایی که دروغ نیست ... خیانت

    نیست .... تامردی وجود ندارد ... همه و همه حقیقت است برای دانستن




    سارا ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 1:52 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    روزی که آمدی

    تمام خاطرات دفتر سبز دلم شدی

    اینو خودت از قافیه شعرام فهمیدی

    اینو مردم از زردی چهرمون فهمیدن

    ولی چه زود

    برگ برگ دفتردلم  را به دست باد سرد جدایی سپردی و رفتی

    وتمام لحظه های با تو بودنم را حتی در خیال

    پژمردی

    وقتی که گفتی

    دیگر تو را دوست ندارم

    آخرین تیرت را به جسم نحیفم زدی

    مگر قرارمان این بود؟؟



    سارا ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 1:52 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    سلام

    دیروز خیلی ناراحت بودم خیلی برا همین نمیخواستم دیگه آپ کنم.

    اما حالا با اینکه هنوز هم ناراحتم برای دومین بار امروز دارم آپ میکنم..........

    خوب حالا مهم نیست یه خاطره بخونید:

    دو سه روز پیش رفته بودم اداره جلسه داشتیم قبلا که براتون شغلم رو گفته بودم (؟)

    بعد از جلسه رفتم سراغ کارهای مختلف

    یکی از اون کارها گرفتن حکم جدیدم بود حکم تمدید یک ساله انتقال موقت آخه من استخدام یک شهر بزرگم و شش سال پیش درخواست انتقال موقت به یه منطقه کوچکتر رو کردم که یک ساعت هم راهه تا منزلمون

    اون سالها فکر نمیکردم که اینقدر به مدرسه ام عادت کنم

    بعد دوسال رفتم تمدید کردم تا پنج سال

    ولی امسال با بدبختی تونستم یک سال دیگه و برا آخرین بار تمدید کنم

    همه مسخره ام میکنند همه با تعجب بهم نگاه میکردند آخه تو اون منطقه ای که هستم همه آرزوشونه که استخدام اون شهر بزرگ بشند

    تازه با چه سختی همسرم رو راضی کردم که دیدم اداره رضایت نمی ده و اعلام نیاز میکنه!!!

    اما با سماجت من و اداره محل خدمتم بالاخره برا یه سال و اون هم برا آخرین بار تمدید شد

    حیف مدرسه ام رو خیلی دوست دارم............

    همون روز از طرف فن آوری اطلاعات اداره پیشنهاد کار توی سایتشون بهم شد که دوباره با مخالفت همسرم روبرو شدم......

    من هم رد کردم حیف شد میرفتم این سایت آموزش و پرورش محل خدمتم رو یه گردگیری میکردما اما نشد.



    سارا ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 1:51 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    رمضان:

    حرارت است و سوزش . هرم گناه که از جهنم هوای نفس بلند است و تا فیها خالدون قلب گمراهان می رود.

    رمضان :

    فرصت تمرین آدم شدن است. جواب دادن  به این سوال تاریخی:

    اکنون که می توانی آیا قدرت انجام ندادنش را داری یا نه ؟؟؟

    رمضان :

    شطرنج عبادت در صفحه سیاه و سپید زندگی است. کی مات گناه کی شوی و کی نفس اماره ات را کیش میکنی

    رمضان:

    آمدی ، بی صدای و آرام ، حتی همسایه بغلی ما که هنوز می خورد و می آشامد صدای آمدن تو را نفهمیده است. هنوز چشمانمان گناه را ترک نکرده است. هنوز معده هوای نفسمان بهانه می گیرد هنوز.....

    رمضان :

    بی پاک کردن ما نرو...




    سارا ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 1:49 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    سفر به خیر

    رسیدنت به مامن امن دلم تبریک

    در  کدام وادی غرق بودی 

    که چنین آرام و دل نشین برایم حرف می زدی

    هیچ گاه نمی دانستم

    سفر تورا عاشق تر خواهد کرد

    اکنون می فهمم:

    نه ماه افسانه  . نه مهر جادو کرد

    نفرین بر سفر

    که هرچه کرد او کرد

    واین اولین سفر تو

    وآخرین نفس های حبس شده در  سینه ی

    عاشق پیشه من بود

    سفر به خیر



    سارا ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 1:48 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3   4      >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 5
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدید :9594

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    سارا - یادداشتهای روزانه ام

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<